کد مطلب:301517 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:142

احادیث ساختگی دشمنان در مذمت و نکوهش امیرالمومنین علی


در آغاز و بیش از ورود به بحث جعلی توجه خوانندگان محترم را به این روایت جلب مینمایم: از علی علیه السلام روایت شده كه به خدا سوگند هیچ گاه او را به خشم درنیاورده و ناراحت نساختم تا اینكه


خداوند روح پاكش را قبض كرده و از دنیا برد، و او نیز هیچ گاه مرا خشمگین نساخته و نافرمانی نسبت به من نداشت، هرگاه به او می نگریستم غم و اندوهم از بین می رفت. [1] .

پاك و منیزه است پروردگار، چه خوش اخلاق و گرامی و بزرگوارند آن دو، آری به خدا سوگند كه این چنینند، زیرا آنها دو نمونه كامل انسانیت و الگوی كسانی هستند كه دارای خلق و خوی پسندیده اند، لكن بی خبران از والائی مقامشان، و دشمنان امیرالمومنین به خاطر اهداف فاسد و تباهشان به مطالب ساختگی و جعلی تمسك جسته و شخصیت والای امیرالمومنین را در مورد طعن و نكوهش قرار داده و تهمت بدرفتاری به دختر گرامی و پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت زده اند، وه چه سرسختانه به دشمنی نسبت به وصی رسول خدا و كسی برخاسته اند كه به منزله جان آن حضرت و سخنگو و همتای قرآن است.

خواننده گرامی، در اینجا با نویسنده همراه شوید تا شمه ای از آن چه را كه در این باب ساخته و پرداخته اند برایتان بازگو كنم:

شیخ الطائفه، و تكیه گاه مذهب شیعه شیخ طوسی اعلی الله مقامه گوید: اگر گفته شود مگر از امیرالمومنین روایت نشده كه وی در دوران زندگی رسول خدا از دختر ابوجهل خواستگاری كرد و این خبر به فاطمه علیهاالسلام


رسید و به رسول خدا شكایت كرد و حضرت بر روی منبر رفته و فرمود: همانا علی با خواستگاری از دختر ابوجهل بن هشام مرا اذیت و آزار كرده او می خواهد بین دختر او و فاطمه جمع كند با اینكه هیچ گاه بین دختر ولی خدا و دختر دشمن خدا امكان جمع كردن نیست، ای مردم نمی دانید كه هر كس فاطمه را اذیت كند مرا اذیت كرده و هر كس مرا اذیت كند خداوند متعال را اذیت كرده است؟ پس چرا علی این را می خواهد بكند.

گفته شده: این خبری ناروا و ساختگی و نزد اهل حدیث مجهول و ناشناخته است، بلكه كرابیسی آنرا به منظور نكوهش امیرالمومنین علیه السلام و پاسخ گوئی به ایرادات و معایبی كه شیعیان نسبت به دشمن آن حضرت نقل كرده اند جعل كرده با اینكه محال است حق با باطل اشتباه گرفته شود و همانند آن گردد و اگر در ضعف این روایت هیچ دلیل دیگری جز همین مطلب كه كرابیسی این دشمن سرشناس و مشهور اهل البیت آن را نقل كرده وجود نداشت، همین یك دلیل خود كفایت می كرد به علاوه شواهد و قرائن دیگری نیز بر ضعف و جعل این روایت وجود دارد، زیرا این روایت گویای آنست كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این عمل را نكوهش كرده و رسما بر بالای منبر آن را زشت شمرده است با اینكه گرفتن چهار زن در اسلام اشكالی ندارد و حرام نیست و هیچگاه رسول خدا كار مباح را زشت و منكر نمی شناسد و تصریح به نكوهش آن نخواهد كرد و نمی گوید این كار مباح، آن حضرت را آزار می دهد، خداوند متعال شخصیت والای آن حضرت را از این گونه رفتار از هرگونه كاستی و كژی برتر و والاتر دانستهاست و اگر بر فرض به مقتضای طبع از جمع كردن بین دخترش و دیگر زنان نفرت می داشت نمی بایست بر زبان جاری كند و بعد در این انكار و نكوهش مبالغه كرده آن را بر بالای منبر و در حضور همه مردم اعلان دارد هر چند كه از این عمل به شدت ناراحت شده باشد زیرا آن بزرگوار از حلم و بردباری فوق العاده ای برخوردار بود و خداوند او را به دارنده


خلق عظیم توصیف كرده بود، بر فرض ناراحتی از علی علیه السلام آیا بهتر نبود كه این مطلب را به طور خصوصی و مخفیانه به امیرالمومنین گوشزد كرده و با گفتاری لطیف و محبت آمیز او را پنهانی نكوهش نموده و از این كار بازمی داشت. [2] .

مامون عباسی با اینكه هیچ طرف قیاس با رسول خدا نیست دخترش را به حضرت جوادالائمه می دهد او را به خانه حضرت می فرستد و بعد مقدمات سفر او را به مدینه فراهم می نماید وقتی كه دخترش برای او می نویسد كه جوادالائمه زنی دیگر گرفته او را توبیخ كرده و می گوید: «ما تو را به همسری او رد نیاوردیم كه آنچه را كه خدای متعال بر او حلال كرده، حرام كنیم» با اینكه مامون برای دلسوزی و خشمگین شدن اولویت داشت و برای انكار و جلوگیری از این كار شایسته تر بود به خدا سوگند كه در این روایت طعن و ایراد بر رسول خدا بیشتر از آن است كه نسبت به امیرالمومنین نكوهش و ملامت شده و این خبر را كسی جز یك انسان ملحد و بی دیدن كه می خواسته هر دو بزرگوار را مورد نكوهش قرار دهد فرد دیگری جعل نركده به حدی كه برای فروشناندن آتش كینه و عناد خود حتی از سخنی كه ویرانگر اصول و مبانی خود او است نیز باكی نداشته است.


علاوه بر اینها خلاف و اختلافی بین اهل نقل و راویان احادیث وجود ندارد در این كه خداوند متعال امیرالمومنین علی علیه السلام را به عنوان همسری با حضرت فاطمه علیهاالسلام برگزیده است و رسول خدا تمام خواستگارهای او را نپذیرفته، و فرموده است كه: «من فاطمه را به همسری كسی درنخواهم آورد تا اینكه خداوند متعال او را از آسمان خود به همسری كسی درآورد» و ما به خوبی می دانیم كه خداوند از بین مخلوقات خود كسی را انتخاب نمی كند كه او را آزار داده و غمگین و اندوهناك سازد و این بهترین دلیل بر دروغگوئی این راوی و كذب این روایت است.

نكته دیگر آنكه هر چیزی با نظائر و امثالش در نظر گرفته شود و بر آنها بار می گردد، هر كس كه با اخبار و روایات وارده در تاریخ زندگی حضرت علی علیه السلام آشنائی داشته، و چیزی از آنها را شنیده باشد به خوبی می داند كه آن بزرگوار هیچگاه برخلاف فرمایش حضرت رسول كاری انجام نداده و عملی كه ناخوش آیند رسول خدا باشد از او صادر نشده و مورد ملامت و سرزنش آن حضرت قرار نگرفته است، با اینكه دیگر صحابه كارشان بی ایراد نبوده و مورد سرزنش قرار می گرفتند و گهگاهی لغزشی از آنان سرمی زد چگونه ممكن است حضرت در این مورد خرق عادت كرده و برخلاف سنت همیشگی و ادب ذاتی خود رفتار كرده باشد؟ آیا دشمنی و عناد راوی در بین نیست؟!.

نكته دیگر آنكه، چه طور شد كه دشمنان آن حضرت از بنی امیه و طرفدارانشان از این بهانه استفاده نكرده و این فرصت را غنیمت نداشته و آن را عنوانی برای پندارهای وهمی و نكوهش های دروغین خود قرار ندادند چگونه اینان دروغ بسته و از حق منحرف شده اند با اینكه به خوبی می دانیم كه هیچ یك از دشمنان پیشین چنین مطلبی را در مورد آن حضرت نگفته است و این خود می تواند دلیلی بر ساختگی بودن این حدیث


باشد. [3] .

از ابن شهاب، از علی بن حسین علیه السلام روایت شده كه فرمود: هنگامی كه از شام و بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام از نزد یزید بن معاویه برگشتند مسور بن مخرمه به آن حضرت رسید گفت: آیا نیازی دارید تا برآورده سازم؟ (و حدیث را ادامه می دهد تا به آنجا می رسد كه) همانا علی بن ابیطالب علیه السلام دختر ابوجهل را با وجود فاطمه زهرا علیهاالسلام خواستگاری كرد، در آن هنگام كه من تازه بالغ شده بودم خود از رسول خدا كه بر بالای منبر نشسته بود شنیدم كه می فرمود: «همانا فاطمه از من است و من از آن می ترسم كه دینش به خطر افتد و در دیانت خود شك و تردید به خود راه دهد»، و بعد از داماد دیگرش كه از بنی عبدشمس بود یاد كرده او را در دامادیش ستوده و فرمود: «او با من به راستی سخن گفت و هر چه را كه وعده كرد به آن عمل نمود... به خدا سوگند دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا هیچ گاه با هم جمع نخواهند شد.» [4] .

بسیار جای تعجب و مایه تاسف از شخصیّتی همچون بخاری است، وی جواب خدا و رسولش را چگونه خواهد داد كه به احادیث عترت رسول خدا جز در همین گونه موارد استناد نمی كند، فقط در مواردی كه طعن و ملامتی بر امیرالمومنین و سید الوصیین و همتای قرآن كریم باشد، به خدا پناه می بریم از آنچه در این حدیث است كه گوید: رسول خدا در این خطبه اش از رفتار ابوالعاص تعریف و ستایش نموده و او را راستگو و خوش قول معرفی كرده و به پیشوای پرهیزكاران و رهبر اسلام تعریض دارد و ابوالعاص را بر آن حضرت ترجیح داده است. مقصود از آنكه ابوالعاص حضرت رسول را تصدیق كرده آنست كه وی


در گفتاری كه با آن حضرت داشته به راستی و درستی سخن گفته و در وعده ای كه به آن حضرت بعد از جنگ بدر داد كه زینب را از مكه به مدینه بفرستد عمل كرده،وی در بدر به همراه مشركین در جنگ با مسلمین شركت داشت و مسلمانها او را اسیر كرده، و بعد با شفاعت حضرت رسول بدون آنكه فدیه ای از او دریافت كنند ویرا آزاد نمودند.

راوی این خبر محمد بن مسلم بن شهاب زهری است كه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه 4/ 102 او را از كسانی می داند كه نسبت به علی بن ابیطالب علیه السلام انحراف داشته، و بر این اساس بیهوده گوئی و دروغ و تهمت در سرتاسر حدیثش مشاهده می شود، آیا این امیرالمومنین علی علیه السلام اولین كسی نبود كه به حضرت رسول ایمان آورد و در تمام اقوال و فرمایشاتش ایشانرا تصدیق نمود و هر آنچه داشت در راه حضرتش بخشید؟ و با داشتن چنین موقعیتی آیا می توان گفت كه حضرت رسول ابوالعاص را بر آن حضرت ترجیح داده؟ و آیا می شود پذیرفت كه مسور بن مخرمه از حضرت زین العابدین و سید الساجدین بهتر رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهراء سلام الهل علیهم اجمعین را می شناخت تا اینكه داستان خواستگاری حضرت علی از دختر ابوالجهل را از حضرت سجاد روایت كند، نه، بلكه شیطان دشمن امیرالمومنین علی علیه السلام را ملاك و اساس كارش قرار داده و در سینه مخالفان تخم این دشمنی را نهاده و بعد جوجه به درآمده از آن تخم به راه افتاده و در دامنشان رشد و نمو كرده و از زبان آنان سخن گفته و با دیدگان آنان نگریسته است.

اكنون به بخشی از گفته های برخی از دانشمندان اهل سن بنگرید:

ابن حجر گوید: در صحیح مسلم این حدیث آمده كه علی بن ابی طالب از دختر ابوجهل خواستگاری كرد، مسور گوید: اوائل بلوغم بود كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه می فرمود:... (حدیث را ذكر می كند). ماخذ این حدیث مشكل است زیرا مورخین در این مطلب اختلافی ندارند كه تولد او


بعد از هجرت بوده است و داستان خواستگاری علی حدود شش یا هفت سال بعد از تولد او بوده است، چگونه می گوید: اوائل بلوغم بوده؟ البته این احتمال هست كه مقصودش از كلمه «احتلام» معنای لغوی آن كه رسیدن به عقل و عاقل شدن باشد و خداوند متعال داناتر است. [5] .

ابن ابی الحدید گوید: استادمان ابوجعفر اسكافی یادآوری كرده كه معاویه عده ای از صحابه و تابعین را وادار كرد كه اخبار و احادیثی زشت در نكوهش علی علیه السلام جعل كنند كه موجب بیزاری و نفرت مردم از او شود، و برای انجام این كار پاداش فراوانی تعیین كرد، عده ای طبق دلخواه او احادیثی را جعل كردند، افرادی از صحابه مانند ابوهریره و عمروبن عاص و مغیره ابن شعبه، و از تابعین عروه بن زبیر و افرادی دیگر در این كار اقدام كردند.

اما ابوهریره حدیث خواستگاری علی علیه السلام از دختر ابوجهل را جعل كرد كه آن حضرت در زمان رسول خدا از دختر ابوجهل خواستگاری كرد و رسول خدا خشمگین شد و بر بالای منبر رفته و فرمود: «به خدا سوگند این چنین نمی شود، دختر ولی خدا و دختر دشمن خدا در یك جا جمع نمی شوند، همانا فاطمه پاره تن من است، هر آنچه كه او را اذیت كند مرا آزار می دهد، اگر علی می خواهد با دختر ابوجهل ازدواج كند اول از دختر من جدا شود و بعد هر كاری را كه می خواهد بكند» (و یا سخنی در همین ردیف) این حدیث به روایت كرابیسی شهرت دارد.

این حدیث رد صحیح مسلم و بخاری از مسوربن مخرمه زهری نیز نقل شده، سید مرتضی آن را در كتاب «تنزیه الانبیاء و الائمه» آورده و متذكر شده كه راوی این حدیث شخصی به نام حسین كرابیسی است این فرد به دشمنی نسبت به اهل البیت مشهور است، و به عقیده من بر فرض كه این


روایت صحیح باشد طعن و ایرادی بر امیرالمومنین وارد نمی كند، زیرا اتفاق نظر و عقیده تمامی است كه اگر هم امیرالمومنین با دختر ابوجهل با وجود حضرت زهراء ازدواج می كرد كار خلافی نكرده بود زیرا در عموم آیه جواز ازدواج با چهار زن داخل است. [6] .

در جای دیگر می گوید: زهری از كسانی است كه از آن حضرت برگشته و منحرف شده. و جریر بن عبدالحمید از محمد بن شیبه روایت كرده است كه در مسجد مدینه دیدم زهری و عروه بن زبیر نشسته به علی بن ابی طالب علیه السلام ناسزا می گویند، این خبر به حضرت علی بن الحسین علیه السلام رسید حضرت وارد مسجد شد و بالای سر آنان ایستاد. [7] .

و نیز از مسور بن مخرم روایت شده كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم در حالی كه بر بالای منبر سخنرانی می كرد می فرمود: همانا بنی هشام بن مغیره اجازه خواسته اند كه دخترشان را به علی بن ابی طالب بدهند من اجازه نداده ام و بعد هم اجازه نمی دهم، مگر اینكه علی بن ابی طالب بخواهد دختر مرا طلاق دهد و دختر آنها را بگیرد، همانا او پاره تن من است هر آن چه او را ناراحت كند مرا ناراحت می كند و هر چه او را اذیت كند مرا آزار می دهد. [8] .

داستان خواستگاری حضرت علی از دختر ابوجهل در جزء پنجم آن كتاب در فصل آغاز آفرینش، باب دامادهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صفحه 28، و در صحیح مسلم با اسناد و الفاظ گوناگون در باب فضائل فاطمه علیهاالسلام و در سنن ابن ماجه باب الغیره از كتاب نكاح و در مسند ابن حنبل در احادیث مسور آمده است. [9] .


و از جمله معاندینی كه این حدیث ساختگی را روایت كرده مروان بن ابی حفصه شاعر هارون الرشید است.

خطیب در شرح حال مروان گوید: مروان بن سلیمان بن یحیی بن ابی حفصه، ابوحفصه غلام مروان بن حكم بود مروان در یوم الدار او را آزار كرد زیرا او در آن روز امتحان خوبی داد، اسم یزید، و گفته شده است: وی طبیبی یهودی بود كه به دست عثمان بن عفان مسلمان گردید... مروان بن ابی حفصه وارد بغداد شد و مهدی و رشید عباسی را مدح گفت، وی با ناسزاگوئی به علویان خود را نزد هارون الرشید مقرب می ساخت. [10] .

ابن ابی الحدید گوید: به خاطر شیوع و انتشار این خبر مروان بن ابی حفصه آنرا در ضمن قصیده ای كه در مدح هارون الرشید سروده بود گنجانیده، و در مذمت و نكوهش فرزندان حضرت زهراء و امیرالمومنین مبالغه و اصرار ورزیده است.

نخستین بیت قصیده او اینست:


سلام علی جمل و هیهات من جمل

و یا حبذا جمل و ان صرمت حبلی


سلام بر جمل (اسم زن زیبایی بوده است) و دور است از جمل و چه خوبند جمل هر چند ریسمانم پاره شد.

و بعد چنین می گوید:


علی ابو كم كان افضل منكم

اباه ذووالشوری و كانوا ذوی الفضل


ترجمه: علی پدرتان از شما افضل و برتر بود، دارندگان شوری او را از خلافت منع كردند و آنان افراد با فضیلتی بودند.


و ساء رسول الله اذ ساء بنته

بخطبته بنت اللعین ابی جهل


او رسول خدا را ناراحت نمود در آن هنگام كه با خواستگاری از دختر


ابوجهل لعین دختر پیامبر را ناراحت كرد.


فذم رسول الله صهر ابیكم

علی منبر بالمنطق الصادع الفصل


پیامبر، پدر زن پدر شما، بر روی منبر با سخنی برا و قطعی او را نكوهش كرد.


و حكم فیها حاكمین ابوكم

هما خلعاه خلع ذیالنعل للنعل


پدر شما در مساله خلافت، حكمین را به حاكمیت پذیرفت و آنان هم چون كسی كه كفش خود را بیرون می آورد خلافت را از او خلع كردند.


و قد باعها من بعده الحسن ابنه

فقد ابطلت دعواكم الرثه الحبل


بعد از او حسن پسرش خلافت را فروخت و ادعای شما در میراث زمام امر باطل شد.


و خلیتموها و هی فی غیر اهلها

و طالبتموها حین صارت الی اهل [11] .


هنگامی كه به دست نااهل بود آنرا رها كردید و حال كه به دست اهل افتاده شما به مطالبه برخاسته اید.

دروغ پردازی ها و یاوه سرائی های ابن معاند، كافر لعین را، شخصیت برجسته و ممتاز و پیشوای فضیلت مداران اسلام علامه روزگار و یگانه دورانش، دارنده كرامات آشكار، آن كس كه از سوی خداوند فرانروا، و زنده پایدار، و مشهور در آفاق، و كرانه های گیتی تائید شده جناب بحرالعلوم، آیه الله العظمی سید مهدی طباطبائی رحمه الله پاسخ گفته و به كفر و بغض و عناد و دشمنی او تصریح نموده است، لعنت و نفرین الهی بر ستایشگر و ستایش شده و سلام خداوند بر آن كس كه او را مورد طعن و سرزنش قرار داده است سرآغاز قصیده سیصد بیتی مرحوم بحرالعلوم اینست:


الا عد من ذكری بثینه او جمل

فما ذكرها عندی یمر و لا یحلی


چرا از یاد بثینه یا جمل تجاوز نكرد یاد آن برای من بی مزه است، تلخ


است و نه شیرین


و لا اطر بتنی البیض غیر صحائف

محبره بالفضل ما برحت شغلی


و زنان سپید رو مرا به طرب درنمی آورند بلكه فقط نوشتجات آكنده از فضائل است (فضائل اهل بیت) كه پیوسته به یاد من می ماند.

تا آنجا كه گوید:


و قل للذی خاض الضلاله و العمی

و من خبط العشواء فی ظلمه الجهل


بگو به كسی كه به گمراهی و كوری فرورفته و آن كس كه در تاریكی نادانی كوركورانه حركت می كند.


و من باع بالاثمان جوهره الهدی

كما باع بالخسران جوهره العقل


و به آن كس كه گوهر هدایت را به پول فروخته همانگونه كه گوهر خرد را به زیان فروخته است.


هجوت اناسا فی الكتاب مدیحهم

و فی العقل بان لافضل منهم و فی النقل


تو انسانهائی را هجو كرده ای كه مدح آنان در قرآن آمده و فضیلت آنان در عقل و نقل آشكار است.


و لفقت زورا كادت السبع تنطوی

له و الجبال الشم تهوی الی السفل


یاوه هائی به هم بافته ای كه آسمان های هفتگانه از آنها به هم پیچیده و كوه های مرتفع فرومی ریزد.


علوا حسبا عن ان یصابوا بوصمه

فدیفع عن احسابهم انا او مثلی


ایشان از حیث نسبت بالاتر از آنانند كه بتوان بر آنان ایرادی گرفت و من و امثال من از حسب آنان دفاع كند.

تا آنجا كه گوید:


علی ابونا كان كالطهر جدنا

له ماله الا النبوه من فضل


علی پدر ما مانند جد پاك ما است به غیر از نوبت دیگر فضائلی كه او داشت علی هم دارا بود.


و ذوالفضل محسود لذی الجهل و العمی

لذا حسد الهادی النبی ابوجهل




كسی كه دارای فضیلت است برای نادان و كور مورد حسد قرار می گیرد بدین جهت ابوجهل بر پیمبر راهنما حسادت ورزید.

تا آنجا كه گوید:


لئن كانت الشوری ابته و قبلها

سقیفتهم اصل المفاسد و المختل


اگر شوری او را نپذیرفت و پیش از آن سقیفه شان كه اصل مفاسد و گمراهی ها بود.


فق كان اهل الرحلتین و ندوه

ابوا قبلها من جهلهم سید الرسل


پس بدان كه پیش از آن قریش (صاحبان رحله الشتاء و الصیف) و مجتمع مشورتی آنان نیز از روی نادانی پیشوای پیامبران را نپذیرفت.


و حاریه اهل الكتاب لبینهم

و كانوا به یستفتحو لدی الوهل


و اهل كتاب به خاطر ستم و تجاوزشانبا اینك به نگام گرفتاری به نام او می جنگیدند و پیروزی می جستند با او ستیزه كردند.


و قد كذب الرسل الكرام و قوتلوا

فما ضرهم خذلان قوم ذوی جهل


پیامبران بزرگوار تكذیب شده و كشته شدند و خوار كردن نادانان زیانی به آنان وارد نیاورد.


و لو كانت الشوری لقوم ذوی فضل

لما عدلوا بالامر یوما الی الرذل


اگر شوری از مردمان با فضیلت تشكیل می شد هیچگاه به پستی و فرومایگی برنمی گشتند.


ابوا حیدرا اذ لم یكونوا كمثله

و ما الناس الا مائلون الی المثل


آنان از آن جهت منكر امیرالمومنین شده، او را نپذیرفتند كه مثل او نبودند و مردم همیشه به همگنان خود تمایل دارند.


ابوه و یاتبی الله الا الذی اتوا

و هل بعد حكم الل حكم لذی عدل


آنان او را نپذیرفتند و خداوند نیز جز همانچه را كه انجام دادند اباء دارد و آیا بعد از حكم خداوند حكمی برای دادگران دارد.

تا آنجا كه گوید:




و زوجه المختار بضعته و ما

لها غیره فی الناس من كفو عدل


پیامبر برگزیده، پاره تن خود را به همسری او درآورد و در بین مردم غیر از او كسی دیگر كفو و همتای وی نبود.


و ان اله العرش رب العلی قضی

بذا و تولی الامر و العقد من قبلی


خداوند عرش، پروردگار بزرگ، دستور این ازدواج را داده بود و از قبل امورش را به عهده گرفته خود عقد او را خوانده بود.


و كم خاطب قدرد فیها و لم یجب

و كم طالب صهرا و ما كان بالاهل


حضرت، خواستگارهای فراوانی را نپذیرفت و افرادی بودند كه شایستگی دامادی پیامبر را نداشتند و به خواستگاری آمده بودند.


و لو لا علی ما استجیبت لخاطب

و لا كان الزهرا تزف الی بعل


اگر علی نبود جواب هیچ خواستگاری داده نمی شد و زهراء به خانه هیچ همسری نمی رفت و عروسی نمی كرد.


فاعظم بزوجین الا له ارتضا هما

جلیلین جلا عن شبیه و عن مثل


پس دو همسری را كه خداوند آنان را پسندیده و بزرگوارند مثل و مانند ندارند گرامی بدار و احترام كن.


لذلك ما هم الوصی بخطبه

حیاه البتول الطاهر فاقد المثل


بدین جهت هیچگاه جانشین گرامی رسول خدا در طول دوران زندگی حضرت زهرای پاك بی مانند، تصمیم به خواستگاری از فرد دیگری را نگرفت.


بذا اخبر المختار و الصدق قبله

ابوحسن ذاك المصدق فی النقل


پیامبر برگزیده به این مطلب خبر داده و گفتار او درست است، او فرموده كه ابوالحسن علی علیه السلام دارای گفتاری راستین است.


فاضحی بریئا و الرسول مبرا

و قد ابطلا دعواكم الرثه الحبل


او پاك و بی آلایش است و پیامبر او را تبرئه كرده و ادعای سست و واهی شما را باطل كرده است.




بذلك فاعلم جهل قوم تحدثوا

بخطبه بنت اللعین ابی جهل


او پاك و بی آلایش است و پیامبر او را تبرعه كرده و ادعای سست و واهی شما را بطل كرده است.


نعم رغبت فخروم فیه و حاولت

بذلك فضلا لو اجیبت الی الفضل


آری بنی مخزوم اظهار تمایل كردند و می خواستند در صورتیك خواسته شان اجابت شود بر فضیلت خود بیفزایند.


فلما ابی الطهر الوصی و لم یجب

رمته بما رامت و مالت الی العذل


ولی وقتی كه وصی پاك پیامبر نپذیرفت این گونه تهمت ها را به او زده، و متهم كردند.


و ساعدها الرجسان فیه و حاولا

اثار بغضاء من الحقد فی الاهل


و آن دو پلید، آنان را كمك كرده و كینه های پنهان خود را درباره اهل البیت آشكار كرده و نمایان ساختند.


و قد جاء تحریم النكاح لحیدر

علی فاطم فیما الرواه له تملی


در آنچه كه روایات گویای آنند حرام بودند ازدواج برای امیرالمومنین با وجود حضرت حضرت زهراء روایت شده است.


فان كان حقا فالوصی احق من

تجنب محظورا من القول و الفعل


اگر این مطلب درست باشد وصی پیامبر شایسته ترین فردی اس كه از این كار حرام در گفتار و عمل اجتناب ورزد.


و كیف یظن السوء بالطهر حیدر

و رب العلی فی ذكره فضله یعلی


چگونه می توان به وصی پاك (حضرت حیدر) گمان بد برد با اینكه پروردگار متعال فضائل او را در قرآن مجید بالا برده است.


و كیف یحوم الوهم حول مطهر

من الرجس فی فصل من لقول لا هزل


چگونه می توان این پندار را پیرمون آن كس پذیرفت كه در قرآن مجید و سخن جدی، نه مزاح از پلیدی پاك شده است.


فما كانت الزهراء یسخطها الذی

به الله راض حاكم فیه بالعدل




آن كس كه خداوند از او راضی است و درباره او به درستی حكم داده است هیچ گاه حضرت زهراء را به خشم درنمی آورد.


و ما ساء خیر الناس غیر شرارهم

كعجل بنی تیم و صاحبه الرذل


به بهترین مردم غیر از بدترین مردم مانند گوساله بنی تیم و یار پست او كسی بدی نمی كند.


و ما ضر شان المرتضی ظلمهم له

و لا فلته منهم و شوری ذوی خذل


ستمی كه به حضرت علی وارد كرده اند ضرری به او نمی رساند و فلته (حكومت و زمامداری بدون برنامه ریزی شده) و شورای مردمان پست به او زیانی وارد نمی كند.


و ما ضره جهل ابن قیس و قد هوی

و دلاه ابن العاص فی المدحض الزل


نادانی پسر قیس كه به پستی گرائید و ابن عاص او را به پرتگاه سقوط كشانید به آن حرت ضرری نمی زند.


و قد بان عجز الاشعری (و عزه) و ضعفه

و ما كان بالمرضی و الحكم العدل


عجز و ضعف ابو موسی اشعری آشكار شده، او پسندیده و داوری دادگستر نبود.


نهاهم عن التحكیم و الحكم بالهوی

فلم ینتهوا حتی راوا آیه الجهل


علی علیه السلام آنان را از حكمیت و حكم دادن به وی و هوس نهی فرمود ولی به حرف او توجه نكرده و نشانه جهل خود را دیدند.


ایعزل منصوب الاله بعزلهم

اذا فلهم عزل النبیین و الرسل


آیا كسی كه خداوند نصب فرموده با عزل آنان معزول می شود، اگر چنین باشد پس باید بتوانند پیامبران و مرسلین را نیز عزل كنند.


و ما شان شان المتبی سبط احمد

مصالحه الباغی الغوی علی دخل


شان نواده رسول خدا حضرت مجتبی علیه السلام از اینكه با ستمگر گمراهی هم چون معاویه صلح كرد، كه كنار برود و به جنگ ادامه ندهد پائین نمی آید و ضرری به او وارد نمی شود.




فقد صالح المختار من صالح ابنه

و صد عن البیت الحرام الی الحل


پیامبر برگزیده با همان كس كه پسرش با او صلح كرد نیز صلح فرمود كه به بیت الله الحرام نرود و از راه مكه بازگردد.


و قد قال فی السبطین قولا جهلتم

معانیه لكن قد وعاه ذووالفضل


آن حضرت درباره دو نواده خود سخنی فرمود كه شما معانی آن را نفهمیدید لكن صاحبان فضیلت آن را به خوبی درك كردند.


امامان ان قاما و ان قعدا فما

یضرهما خذلان من هم بالخذل


فرمود: آن دو امامند چه به پاخیزند و چه بنشینند بنابراین خذلان و تنها گذارادن افرادی كه تصمیم چنین كاری را گرفتند زیانی به آن دو نمی زند


لئن كنتم انكرتم حسن ما اتی

به الحسن الاخلاق و الخیم و العقل


اگر شما كار خوبی را كه حضرت امام حسن علیه السلام، آن انسان خوش خوی و خردمند انجام داد منكر شدید.


لفی مثلها ذم الذمیم محمدا

علی صلحه كفار مكه من قبل


به مثل همین عمل نیز انسان نكوهیده ای حضرت محمد را از اینكه با كفار مكه صلح كرد نكوهش نمود.


و لو لاهم ما كان شوری و نهثل

و لا جمل و القاسطون ذوو الدخل


اگر آنان نبودند، شورائی و عثمانی وجنگ جملی و افراد ستمگر نابخردی وجود نداشتند.


و لا كان مخضوبا علی بضربه

لاشقی الانام الكافر الفاجر الوغل


و علی علیه السلام محاسنش به ضربت شقی ترین مردم، آن كافر تبهكار مكار، خونین نمی شد.


و لا سیئت الزهراء و لا ابتزحقها

و لا دفنت سرا و لا یقتل الطفل


با حضرت زهرا بدرفتاری نمی شد و حقش غصب نمی شد، پنهانی دفن نمی شد و كودكش كشته نمی گشت.




و لا جنج السبط الزكی ابنامد

لسلم ابن حرب حرب كل اخی فضل


و نواده پاك حضرت احمد به صلح و سازش با پسر حرب در جنگ صاحبان فضیلت با او راضی نمی شد.


و لا كان بالطف الحسین مجدلا

و لا راسه للشام یهدی الی النذل


و جسم حسین علیه السلام در كربلا برهنه و عریان نمی افتاد و سرش به شام به نزد نابخردی به هدیه نمی رفت


زعمتم بنی عباس عقده امرها

و ماصلحوا للعد یوما و لا الحل


پنداشتید كه زمام امر بنی عباس به خوبی گره خورده و هیچ گاه صلحی در این باره رخ نداده و این گره باز نشده است.


وجدهم قد كان افضل منهم

و ما دخل الشوری و لا عد للفضل


و حال آنكه جدشان كه از آنان برتر بود نه در شوری دخالت داده شد و نه جز افراد با فضل به حساب آمد.


لفقد ظلموا العباس ان كان اهلها

و ان لم یكن اهلا فما الولد بالاهل


اگر عباس شایستگی این كار را داشت پس به او ستم شده و اگر شایستگی این كار را نداشت پس فرزندان او نیز شایستگی ندارند.


فما بالكم صیرتموها لولده

و اثبتموا للفرع ما لیس للاصل [12] .


پس چه شده كه شما خلافت را برای فرزندان او قرار داده و برای فرع چیزی را كه اصل دارای آن نیست اثبات كرده اید.



[1] ابوعلي حسين بن علي بن يزيد بغداد كرابيسي از شاگردان و اطرافيان امام شافعي است كه از ديگران در حضور و شركت در مجلس درس او مشهورتر و آشناتر به مذهب او بوده است، تاليفاتي در فقبه و اصول دارد، وي در سال 245 يا 248 فوت كرده است. كرابيسي منسوب به كرابيس به معناي جامه هاي غليظ و مفردش كرباس است و اين لفظ فارسي است كه عربي شده است و شايد اين شخص فروشنده كرباس بوده است، لذا از اين جهت منسوب به آن شده است. ابن النديم گويد: وي از مجبره بوده و با حديث و فقه آشنائي داشته است از جمله كتابهاي او «المدلسين في الحديث» و «كتاب الامامه» كه در اين كتاب بر علي بن ابيطالب عليه السلام ايراد گرفته است... (الكني و الالقاب، ج 3، /93- 94).

[2] علامه سيد محسن امين در «المجالس السنيه» جلد 2/ 127 مي نويسد روي كه حساب راويان اين خبر دختر ابوالجهل را به اين شرافت و كرامت اختصاص داده اند و چرا اين نسبت را براي غير دختر او قائل نشدند؟! آيا اين نسبت به خاطر آن بود كه وي از جمال و زيبائي بيشتري برخوردار بود به طوري كه هيچ يك از ديگر دختران جوان عرب به مانند او نبودند؟ نه، بلكه از آن جهت بوده كه بيشتر بتوانند بر آن حضرت ايراد و عيب بگيرند و خضيت آن حضرت را لگدمال كنند و بگويند كه آن حضرت فقط به منظور ناراحت كردن رسول خدا خواسته دختر دشمن درجه يك آن حضرت را بر دختر آن حضرت ترجيح دهد و هدفي جز به خشم در آوردن رسول خدا نداشته است.

[3] تلخيص الشافي 2/ 276- 279.

[4] صحيح البخاري 4/ 101، كتاب الخمس، باب مطالب مربوط به زره و عصا و شمشير حضرت رسول...

[5] تهذيب التهذيب، 10/ 151.

[6] شرح نهج البلاغه، 4/ 13- 102.

[7] شرح نهج البلاغه ج 4 صفحه 102.

[8] صحيح نجاري، 7/ 47، باب دفاع مرد از دخترش در غيرت و انصاف.

[9] الحاكم «المستدرك» 3/ 158- 159.

[10] تاريخ بغداد 13/ 142.

[11] شرح نهج البلاغه 4/ 65.

[12] «تحفه العالم في شرح خطبه العالم» تاليف علامه سيد جعفر آل بحرالعلوم صفحه 247- 248 و مقدمه رجال بحرالعلوم، قصيده طولاني است، ما فقط بخشي را آورديم كه شاهد بحث بود.